خداوند، سه چیز را دوست می دارد : کم گویی، کم خوابی و کم خوری ؛ و سه چیز را خداوند دشمن می دارد :پُرگویی، پُرخوابی و پُرخوری . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
مقالات
تقریرهای برهان صدیقین قسنت اول
شنبه 87 خرداد 25 , ساعت 9:37 صبح  
تقریرهای برهان صدیقین
راضیه نیکی
کارشناسی ارشد
مقدمه:
«أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک»
 کیست ظاهرتر و زیباتر و روشن‌تر از تو ای خدا تا به آن، تو را اثبات نمایم!؟ آیا غیر تو را سهمی از ظهور و نور و وجود هست تا که آنها را دلیل بر ظهور و وجود تو قرار دهم!؟
جز تویی هست!؟ نیست هرگز نیست.
هر چه هست، همه تجلیات و شوؤنات توست، همه تفنّنات زیبای توست.
به هر رنگی که خواهی جامه می‌پوش       که من آن قد رعنا می‌شناسم
الها «متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک»
کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را    کی بوده‌ای نهان که هویدا کنم تو را
«عمیت عین لاتراک علیها رقیبا»
او که تو زیبارترین را نمی‌بیند، او که تو روشن‌ترین را نمی‌یابد، از این است که کور است» و ندیدن نشان بر نبودن نیست .
الها بزرگا «من در غنایم فقیرم، چه رسد در فقرم. در علمم جاهلم ،چه رسد در جهلم  »حال چگونه مرا رسد که غنی مطلق را، علم مطلق را، تنها هستی هستی را اثبات نمایم!؟
جز هیج نمی‌بافم که جز هیچ نمی‌باشم که «کل شیء هالک الا وجهه» همه چیز هم اکنون در هلاکت و فقر و بطلان است جز وجه تو آری تویی «اول و آخر و ظاهر و باطن » آری ظاهر ، نور آسمان‌ها و زمین  روشن است روشنگر نمی‌خواهد برهان و دلیل بر ظهور و نور و وجود نمی‌خواهد عارف با این برهان در پی اثبات خدا نیست چرا که خداوند ظاهر است و ثابت و نور و وجود، بلکه به این برهان در پی اثبات خویش است.
در این برهان سالک عارف از وجود محض شروع می‌شود و به وجود محض ختم می‌نماید.
سالک عارف از ذاتش که وجود محض است شروع می‌کند راه سلوکش را که عین ذاتش است می‌پیماید و به وجود محض که خود اوست می‌رسید. در آخر در می‌یابد که اول و وسط و آخر عالم خود بوده است عارف  با برهان صدیقین از وجود حرکت می‌کند، در وجود سیر می‌کند و به وجود ختم سیر غیر وجود در کار نیست که غیر وجود،جز عدم و هلاکت چیزی نیست.
عارف خدا را ظاهر می‌یابدو ومی ببیندو با برهان صدیقین از طریق شهود خدای ظاهر ظهورات و خلق اورا ثابت می‌کند نه خدا را که خداوند عین ظهور است و ثبوت» 
شناخت خداوند بدیهی است:
«برای عارف، مشاهد? واجب به عنوان ضروری‌ترین و روشن‌ترین مشاهدات است،… برای او شهود حق از مشاهدات اولیه است ونه ثانویه،عارف اولین بار، «الله» را با جان مشاهده می‌کنند و بعد چیزهای دیگر  در پرتو این مشاهده می‌بیند.» همان طور که مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین (صلوه الله و سلامه علیه و آله)  می‌فرمایند:
«ما رایت شیئاً الّا و قد رأیت الله قبله و بعده ومعه و فیه»
در اثبات واجب محکم ترین برهان کدام است؟
«در این مسأله محکم‌ترین برهان، برهانی است که در آن حد وسط، غیر از واجب نباشد یعنی ما با سیر در خود واجب و از تأمل در ذات حق پی به واجب ببریم و نه از غیر او.
[و این همان است که به برهان صدیقین مشهوراست.]
… راهی که حکمای مشاء یا متکلمین یا طبیعی ـ که اهل بحث در حرکتند ـ طی می‌کنند این است که یا از امکان پی به واجب می‌برند یا از حدوث یا از حرکت. این راه‌ها همتی پی بردن به حق است از غیر حق که در آن حد وسط غیر از نتیجه است ولی اگر ما با بحث در حقیقت هستی پی به وجوب و ضرورت ازلی آن هستی بریم «از آن به خودش راه یافته‌ایم» که در این صورت راه عین هدف است.» 
صدیقین کیستند؟
«صدیقین آنانند که در گفتار و رفتار اهداف خود ملازم با صدق و راستی‌اند لذا برهانش صدق محض است و شائبه‌ای از کذب در آن نیست، کسانی هستند که خداوند را تنها به خودش می‌شناسند و چیزی جز او را واسطه در شناسایی او قرار نمی‌دهند. »
امتیازات برهان صدیقین
1ـ راه صدیقین بی‌واسطه است در حالی که راه‌های دیگر با واسطه هستند.
2ـ نقص راه انّی را ندارد. راه انّی به دلیل محدودیت معلول، تنها وجهی از وجوه علت را می‌شناساند.
3ـ راه صدیقین علاوه بر شناخت وجود واجب‌ تعالی، صفات و افعال او را نیز اثبات و شناسایی می‌کند، زیرا فعل از مراتب وجود فاعل و معلول رقیقه وجود علت است.
4ـ در این راه سالک، مسلک و مبدأ و مقصد یکی است. همانگونه که اشاره شد.
5ـ با برهان صدیقین همزمان هم وجود واجب‌ تعالی هم صفات ذاتی او و هم ضرورت و ازلیت فعل واجب تعالی اثبات می‌شود. (اثبات هم? اینها متوقف بر بساطت وجود می‌باشد.»
در اثبات واجب تعالی از چه برهانی می‌توان استفاده کرد؟
برهانی که در فلسفه الهی مطرح است تقسیم می‌شود به برهان لم و یکی از دو قسم برهان «ان» که در آن از أحد المتلازمین پی به ملازم دیگر برده می‌شود.
 آن قسم دیگر از برهان «ان» که در آن از معلول پی به علت برده می‌شود در مباحث فلسفی راه ندارد زیرا پی بردن از معلول به علت براساس قاعد? «ذوات» الاسباب لاتعرف الّا بأسبابها» ممکن نیست.
(تا نتوان علت معلول را شناخت علم به معلول ممکن نیست) در این راه ما قبل از شناخت معلول، رو به سوی شناخت علت آورده‌ایم پس در واقع با معلول به علت نرسیده‌ایم بلکه از علت آغاز کرده‌ایم و این نقص غرض است چرا که قصد ما این بود که از معلول شروع کنیم و با آن بر وجود علت استدلال کنیم. معلول بی‌وجود علت دیده نمی‌شود. در نظر به معلول اول به علت آن نگریسته می‌شود و پس به خود معلول.
 «پس اگر کسی بخواهد از طریق معلول، علت را ثابت کند، وارونه عمل کرده است یعنی مرتکب «اکل از قفا» شده است. اثبات علت از طریق حرکت نظم: نفس و سایر براهین فلسفی همگی اثبات علت از طریق معلول است پس همگی اکل از ففاست ،نمی‌شود از طریق خلق و معلول ممکن فقیر، علت واجب و غنی را اثبات کرد او که با وجود خورشید در وسط آسمان برای اثبات خورشید به سایه استدلال می ‌کند دمل در گردن دارد که سر به سوی آسمان بالا نمی برد،به خورشید نمی نگرد.
 خداوند برهان لمی ندارد. چرا؟
 زیرا خداوند علت ندارد ومیدانیم که برهان لمی در مورد موجوداتی به کار می‌رود که معلولند و نیازمند به علت.
پس فقط هر گاه چیزی معلول باشد برای شناسایی آن می‌توان برهان لمی ارائه داد.
واماخداوند برهان انّی دارد لیکن یقین‌آور نیست مانند دلیل نظم، دلیل حرکت (فلاسفه برهان انّی را همان دلیل گفته‌اند)
براهین انّی بر وجود خداوند فراوان است لیک هیچ یک یقین‌آور نیست چون در برهان انّی از لازم به ملزوم (از معلول به علت) سیر می‌شود.
و با توجه به اینکه ممکن است لازم عام باشد و در واقع لازمة علت‌های گوناگون باشد پس رهنما به علت واحد و یقین‌آور نخواهد بود، فقط در حدّ دلیل کارایی دارند.
پس براهین انّی از آنجا که ارزش بیش از دلیل ندارند و در واقع برهان و یقین‌آور نیستند در مورد خداوند به کار نمی‌روند.
پس در مورد خداوند چه برهانی به کار می‌رود؟
برهان صدیقین چه نوع برهانی است؟ برهان شبه لم ،این برهان نه انی است و نه لمی تام.
 دلایل بر شبه لمی بودن این برهان:
1ـ برهان صدیقین دست کم مثل برهان‌های لمی یقین‌آور است و میزان یقین‌آور بودن آن بیشتر از برهان‌های لمی است.
2ـ نوع براهین استدلال بر چیزی از بیرون آن است یعنی شاهد قرار دادن چیزی بیرون از مطلوب بر مطلوب اما برهان صدیقین استدلال بر غیر نیست. شاهد قرار دادن چیزی بیرون از مطلوب بر مطلوب نیست. در این برهان، یک چیز شاهد است بر خودش، وجود شاهد است بر خدش و این است قوی‌تر است.
3ـ برهان صدیقین بر گرفته از حقیقت وجود است و چون چیزی جدا از حقیقت وجود موجود نیست بنابراین جوهر برهانی برتری دارد و واقعی‌ترین و عینی‌ترین دلیل بر چیزی»
 تقریرهای که برای برهان صدیقین ارائه شده است به دو دسته کلّی تقسیم می‌شوند:
1ـ تقریرهای قرآنی وروایی
2ـ تقریرهای فلسفی
از جمله تقریرهای قرآنی:
1ـ« اولم یکف بربک انّه علی کل شیء شهید» : آیا شهادت خدا بر همه چیز کافی نیست!؟ فیلسوفان می‌گویند این برهانی است بر وجود خدا: توضیح اینکه:
خداوند خود گواه بر وجود همه چیز است از جمله گواه بر وجود خود پس نیاز به گواه و شاهد دیگری نیست. براهین دیگر کمکی است برای آنان که توانایی شهود و گواهی خداوند بر خود را ندارند
«شهیدو مشهود خداست. او مشهود و فوق هر شیء است. یعنی هر چیز را که شما بخواهید بشناسید، مشهود قبلی «الله» است بعد آن چیز، مشهود شما قرار می‌گیرد… »
اگر در این مطلب به طور عمیق دقت کنیم می‌بینیم که هیچ چیز را ما نمی‌توانیم بشناسیم مگر اینکه اول خدا را این همان بیان امام محمد باقر (علیه الصلوه والسلام) است که فرموده اند: «لا یعرف احدٌ الّا بالله»
««شهد الله أنّه لا اله الّا هو » یعنی الوهیت که حقیقت هستی است شاهد بر وحدانیت او است. همچنین قرآن کریم، لازم? الوهیت را توحید می‌داند و لازمه شرک را نفی برهان و بی‌دلیل می‌شمارد و می‌فرماید « و من یدع مع الله الها آخر لابرهان له به فانما حسابه عند ربّه » کسی که غیر از خداف مبدأ دیگری را بخواند، که لازم? این شرک بی‌برهانی است، حسابش پیش خداست. پس همان طوری که توحید، لازم? اثبات مبدأ است و اصل هستی به وحدانیت حق، شهادت می‌دهد و الوهیت شاهد وحدانیت است، شرک هم شاهد بی‌دلیلی است و با شناخت ذات حق، غیر حق شناخته می‌شود.»
««لیس کمثله شیء و هو بکل شیء محیط»  و یا «الا انه بکل شیء محیط » مانند مثل خدا چیزی وجود ندارد، خداوند مثل هیچ چیز نیست، صوری که ما در ذهن خود می‌سازیم به فرمود? امام صادق(ع): «مردود الیکم » است ارزانی خودتان باد است.
هر چه در ذهن خود به عنوان خدا خلق می‌کنیم مخلوق ماست نه خالق ما، نه خدای ما خداوند را نمی‌شود در ذهن آورد چون در این صورت در احاط? ذهن قرار می‌گیرد. و محاط می‌گردد حال آنکه خداوند محاط نیست  بلکه محیط است بر همه چیز.»
در آیاتی چون «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن »
«الله نور السّموات والارض »
«شهد الله انّه لا اله الّا هو »
«یا من دلّ علی ذاته بذاته»
«و این گواهی و دلالت ذات حق بر ذات خود و بر وحدانیت خود است»
و دلیل بر ذات حق و دلیل بر وحدانیت او عین یکدیگرند.
آری الله، نور آسمان‌ها و زمین است و نور حقیقی است که به ذات خود، ظاهر بوده و دیگران را نیز ظاهر می‌گرداند. نور آسمان‌ها و زمین اویی است که در پرتو ظهور ذاتی خود، امکان مشاهده و رؤیت آسمان‌ها و زمین را فراهم می‌آورد. از این رو قبل از مشاهده و رؤیت هر چیز، او را رؤیت می‌کنیم»  و این همان است که مولای ما امیرالمؤمنین ( علیه الصلوه و السلام) فرمودند:«ما رأیت شیئاً الّا و قد رأیت الله قبله و بعده و معه و فیه »
« و نیز در سور? بقره می‌فرماید:
«اینما تولّو فثّم وجه الله»:به هر طرف رو کنید آنجا چهر? خداست (همه جا چهر? او نمایان است)
علی (ع) در خطبه 61 نهج‌البلاغه می‌فرماید:
«و کلّ ظاهر غیره غیر باطن و کل باطن غیره غیر ظاهر»:هر ظاهری غیر خدا باطن نیست و هر باطنی غیر او ظاهر نیست (این خداست که در عین اینکه ظاهر است باطن است و در عین اینکه باطن است ظاهر است).
در خطب? 188 می‌فرماید:
«الا یجنّه البطون عن الظّهور و لا یقطعه الظهور عن البطون»:[پنهان بودن او را از آشکار بودن مانع نیست و آشکار بودن او را از پنهان بودن جدا نمی‌سازد]
در خطب? 156 می‌فرماید:
«الظّاهر لا یقال مما؟ و الباطن لا یقال فیما؟»:او نمایان است اما صحیح نیست گفته شود از چه نمایان است؟ و پنهان است اما صحیح نیست گفته شود در چه پنهان است؟
در حکمت متعالیه ثابت شده است که جهت ظهور و جهت بطون در ذات حق عین یکدیگر است، یعنی او دارای دو حیثیت و دو جهت نیست که یکی از آنها ظاهر و دیگری باطن باشد، حیثیت واحد است که هم منشأ ظهور و هم منشأ بطون است و آن حیثیت واحد عبارت است از کمال فعلیت و لانهایی شدت وجود. حاجی سبزواری در منظوم? معروف خود می‌گوید:
«یا من اختفی لفرط نوره             الظّاهر الباطن فی ظهوره»
 و هم او در اشعار فارسی خود می‌گوید:
پرده ندارد جمال غیر صفات جلال
نیست بر آن رخ نقاب ،نیست بر آن مغز پوست
با همه پنهانیش هست در اعیان عیان
با همه بی‌رنگیش در همه ذو رنگ و بوست
دیگری می‌گوید:
جمالک فی کلّ الحقائق سائر         و لیس له الّا جلالک ساتر
دیگری می‌گوید:
حجاب روی تو هم روی توست در همه حال
نهان ز چشم جهانی زبس که پیدایی
عرفای اسلامی فلاسفه را که از طریق مخلوقات و مصنوعات بر ذات باری استدلال می‌کنند و جهان را عیان و خداوند را نهان می‌پندارند سخت تحقیر و مورد سرزنش قرار می‌دهند. محیی‌الدین عربی می‌گویند:
«الله تعالی ظاهر ما غاب قطّ و العالم غائب ما ظهر قطّ»
مولوی می‌گوید:
      آفتاب آمد دلیل آفتاب                 گر دلیلت باید از وی رو متاب
عارف شبستری می‌گوید:
زهی نادان که او خورشید تابان           به نور شمع جوید در بیابان
جهان جمله فروغ نور حق دان      حق اندر وی ز پیدایی است پنهان»
***
در حدیث آمده است که از حضرت رسول (صلوه الله و سلامه علیه و آله) پرسیدند:که «بما عرفت الله تعالی» در جواب فرمود: «بالله عرفت الاشیاء» و یا امام سجاد (صلوه الله و سلام علیه) در دعای ابوحمزه ثمالی می‌فرمایند:
«بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک»
نیز امیر المؤمنین حضرت علی (علیه الصلوه والسلام) را پرسیدند که وجود چیست؟ فرمود: «به غیر وجود چیست!؟»
«أیکون لغیرک من الظهور مالیس لک حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الا ثار هی التی توصل الیک عمیت عین لا تراک علیها رقیبا »
«آیا غیر تو عیان است و توغیر عیان  تا آنان که عیانند دلیل بر تو باشند!؟»
«اقوال بسیاری در ادعیه و روایات مربوط به معصومین سلام‌الله علیهم در بداهت ذات سرمدی حق وارد شده است. از آن جمله است آنچه که از امام صادق (علیه السلام) در تحف العقول آمده است:
«من زعم انه یعرف الله تعالی بتوهم القلوب فهو مشرک و من زعم انه یعرف الله سبحانه الی بالاسم دون المعنی فقد اقرب الطعن لان الاسم محدث و من زعم انه یعبد الاسم و المعنی فقد جعل مع الله شریکّا ومن زعم انه یعبد باصفه لا بالادراک فقد احال علی غائب و من زعم انه یضیف الموصوف الی الصفه فقد صغّر بالکبیر و ما قدروالله حق قدره.»
قیل له فکیف سبیل التوحید، قال علیه‌السلام باب البحث ممکن و طلب المخرج موجود، ان معرفه عین الشاهد قبل صفته و معرفه صفه الغائب قبل عینه. قیل و کیف تعرف عین الشاهد قبل صفته.
قال علیه‌السلام: تعرفه و تعلم علمه و تعرف نفسک به، و لا تعرف نفسک بنفسک من نفسک و تعلم ان ما فیه له و به کما قالوا لیوسف أنک لانت یوسف، قال أنا یوسف و هذا اخی،فعرفوه و لم یعرفوه بغیره و لا اثبتوه من انفسهم بتوهم القلوب »
یعنی: هر کس پندارد که خدای را با تو هم دلها می‌شناسد مشرک است و هر کسی چنین پندارد که خدای را به نام نه معنا می‌شناسد اعتراف بشایستگی خود برای طعن نموده است زیرا که صرف نام حادث است و هر که پندارد که نام معنا را با هم می‌پرستد شریکی با خدا قرار داده است و هر که پندارد که او را به صفت نه به ادراک می‌پرستد، به نادیده حوالت کرده است و هر که پندارد صفت و موصوف هر دو را می‌پرستد توحید را ابطال نموده است زیرا صفت غیر از موصوف است و هر که پندارد که موصوف را به صفت اضافه می‌نماید، پس بزرگ را کوچک شمرده است و خدای را آن چنان که اید نشناخته است.
سؤال شد: پس راه یگانه پرستی چیست؟
در پاسخ فرمود: راه کاوش باز است و چاره جویی فراهم می‌باشد، به راستی آنچه عیانست شناخت ذاتش قبل از شناخت و صفت اوست ولی آنچه غائب است معرفت صفتش بر معرفت ذاتش مقدم است.
عرض شد، چگونه معرفت عین حاضر قبل؟معرفت صفت آن است.
فرمود: آن را می‌شناسی و نشانه‌های او را سبب او می‌شناسی و خودت را نیز به او می‌شناسی، نه آن که، نفس خود و از نفس خود بشناسی، تو می‌دانی که آنچه که  در نفس خود داری همه برای او و به وسیل? اوست.
هم‌چنان که برادران یوسف به یوسف گفتند: «آیا براستی تو یوسف هستی»، گفت «من یوسف هستم و این بردار من است» پس یوسف را به خود او شناختند، نه این که بوسیل? دیگری او بشناسند و از جانب خود نیز او را توهم ننمودند.
در این حدیث شریف شناخت خداوند جز از طریق ذات او نفی شده است، زیرا انسان هرگز ذات حاضر را از طریق اوهام و استدلال‌های فکری و خیالی و یا بوسیل? صفات زائد و خارجی نمی‌تواتد شناسد، چه این که استفاد? از واسط? تنها در معرفت غایب مفید است.
توضیح این است که معرفت بدو گونه است: اوّل آن که معرفت حاضر باشد، در این صورت انسان ابتدا ذات آن را می‌شناسد و از آن پس صفاتش را  و دوّم آن که معرفت غایب باشد، در این صورت اول صفات او شناخته می‌شود و از آن پس پی به ذات برده می‌شود.
و چون خداود حاضر است انسان ابتدائاَ او را می‌شناسد و سپس خود را نیز به او می‌شناسد، نه این که ابتدا خود را بشناسد و آن گاه از طریق خود پی به او ببرد، زیرا آنچه برای نفس انسانی است از آن خداست و برای اوست. مثالی را که برای معرفت حاضر می‌توان بدان تمسک جست جریان شناسائی حضرت یوسف علیه‌السلام است. برادران یوسف (ع) به او نگفتند که آیا یوسف تو هستی؟ بلکه اول گفتند ـ «انّک» و بعد گفتند ـ «انت» و سپس گفتند «یوسف» یعنی گفتند، تو یوسفی، نه این که ابتدا یوسفی را از راه تفکّر و استدلال شناسند و بعد آن را با مخاطب حاضر تطبیق دهند.
جوابی هم که به آنها داده شد مطابق با سئوال بود. جواب این بود «أنا یوسف هذا أخی ـ یوسف/90»، پس آنها یوسف را به خود او شناختند بی‌آنکه از غیر او در این مسئله کمک گرفته باشند.
علّامه طباطبایی رحمه‌الله‌علیه در رساله‌الولایه بعد از نقل این حدیث شریف می‌فرماید:
«و انت بعد التأمل فی معنی هذه الروایه  شریفه التی هی من غرر الروایت وخاصه فی تمثیله بمعرفه اخوه یوسف علیه‌السلام  له تقدر ان تستخرج جمیع الاصول الماضیه ‌الفصول السابقه من هذه الروایه و ح؟ها فلا نطیل البیان».
ایشان ضمن آن که این حدیث را از ؟ روایات می‌داند، بسیاری از اصول سابق? کتاب خود را مبتنی‌بر آن و خصوصاً ؟ بر تمثیل معرفت برادران یوسف قرار می‌دهند.
در المیزان  نیز بر این نکته تأکید می‌شود که موسی علیه‌السلام چون به خدمت ذات اقدس راه یافت خداوند نفرمود الله من هستم «أن‌ّ الله هو أنا» بلکه فرمود: «انّنی اناالله ـ طه/14» یعنی خود را از راه ؟ و ارائه معرفی نمود بطوری که موسی کلیم (ع) اول او را مشاهده کرد و بعد شناخت بنابراین انسان می‌تواند اوّلین مسئله فلسفی را معرفت حق قرار بدهد چه اینکه در واقع اوّلین معروف اوست.»
تقریرهای فلسفی:
1ـ اولین تقریر که صاحب آن شناخته شده نیست و کوتاه‌ترین تقریر هم می‌باشد:
علامه طباطبایی (رحمه الله علیه) در «نهایه الحکمه» این تقریر را این گونه بیان می‌کنند:«و أوجز ما قیل أنّ حقیقه الوجود أمّا واجبه و أمّا تستلزمها» فأذن الواجب بالذات موجود و هو المطلوب
ارکان این تقریر:
1ـ واقعیت‌گرایی (رئالیسم) یعنی یک چیزی وجود دارد، واقعیتی هست حقیقت وجود، موجود است حتماً
2ـ بطلان دور و تسلسل
شرح تقریر:
حقیقت وجود که واقعیت دارد محال است که نباشد یا واجب‌الوجود است یا ممکن‌الوجود در صورت اول، مطلوب ثابت است و در صورت دوم (ممکن الوجود بودن) چون هر ممکنی نیازمند به علت است پس حقیقت وجود، نیازمند به علت است علت آن اگر امر دیگری باشد و ممکن، تسلسل است و محال و اگر آن علت، با واسطه‌یابی وجود آن ممکن باشد، دور است [و محال بنابراین آن علت چیزی جز همان واجب بالذات نخواهد بود] بدین ترتیب حقیقت وجود، وجود واجب تعالی را اثبات می‌کند
برهان ابن‌سینا بر اثبات واجب تعالی
ابن سینا در پایان نمط چهارم اشارات این برهان خود را، طریقه و راه صدیقین معرفی می‌کند. اما صدر المتألهین پس از نقل این برهان در اسفار (جلد 6، ص36) می‌گوید: «این راه از نزدیک‌ترین راه‌ها به راه صدیقین است لیکن خود آن نیست چرا که در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود است و نه مفهوم وجود»
بدین خاطر صدر المتألهین، برهان او را از طریق? صدیقین خارج می‌داند.
علامه طباطبایی نیز در نهایه الحکمه برهان ابن‌سینا را خارج از تقریرات برهان صدیقین آورده‌اند.
ارکان برهان ابن‌سینا:
«1ـ واقعیت‌گرایی
2ـ تقسیم موجودات به واجب و ممکن
3ـ نیازمندی ممکنات به علت (اصل علیت)
4ـ ابطال دور و تسلسل (و این رکن نشان است بر اینکه این برهان صدیقین نیست بلکه واسطه دارد)
این برهان دو تقریر دارد:
 تقریر اول از برهان امکان و وجوب (تقریر ابن‌سینا) :
 تردیدی نیست که موجودی در جهان خارج تحقق دارد، نپذیرفتن این مقدمه نشان است بر پذیرش سفسطه اقرار به تحقق حتی یک موجود برای تنظیم این برهان کافی است حال می‌گویم: پس اگر آن موجود و یا فردی از آن واجب بالذات باشد، مطلوب ثابت است و اگر واجب نباشد، قطعاً ممکن بالذات است و رجحان یافتن وجودش بر عدمش به واسط? امری بیرون از ذاتش خواهد بود که همان علتش است در غیر این صورت، رجحان وجودش ذایت و خود به خود است و در نتیجه واجب بالذات می‌باشد، در حالی که طبق فرض ممکن می‌باشد، پس واجب بودن آن خلاف فرض است.»
        « تا اینجا ثابت شد که اگر «موجود» مورد نظر واجب نباشد، ممکن و نیازمند به علت خواهد بود. حال می‌گوییم: علت آن موجود از دو حال بیرون نیست: یا مانند خود آن موجود ممکن است و یا واجب بالذات می‌باشد. اگر واجب بالذات باشد، مطلوب ثابت است و اگر ممکن باشد، نقل کدام می‌شود به آن علت و می‌گوییم که چون ممکن است، خودش نیازمند علت دیگری است و آن علت از دو حال بیرون نیست یا ممکن است و یا واجب… و به همین ترتیب زنجیر? علل ادامه می‌یابد. پس یا دور واقع می‌شود و یا تسلسل که هر دو باطل است و یک شق باقی می‌ماند و آن اینکه می‌رسیم به علتی که خودش معلول چیزی نیست و این همان واجب‌الوجود بالذات است. فثبت المطلوب.
خلاصه برهان برهان ابن سینا:
خلاصه برهان یاد شده چنین است که:
«تحقق «موجودی» در خارج که امری مسلم و غیرقابل انکار است، ملازم است با ترجح وجود آن موجود. حال اگر ترجح وجودش لذاته باشد واجب‌الوجود خواهد بود و اگر ترجیح وجودش لغیره باشد، سرانجام به موجودی خواهد رسید که ذاتاً وجودش رجحان دارد و گرنه دور و تسلسل لازم خواهد آمد که هر دو محال است»

نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 367 بازدید
بازدید دیروز: 437 بازدید
بازدید کل: 2859121 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]